همچنان از نیاکان ماست که بر ماست محمد بابايى
آقای طباطبائی لازم نیست این سخنان را با خواندن همه آثار تُرکی مدرن امروزی راستآزمائی کنند. کافی است از مهرنامه و از مریدانی چون محمد قوچانی، درخواست کنند سری به قم! بله قم! بزنند و وقتی از شاعر شیدای آذربایجان، سید حیدر بیات بگیرند. آثار او را بخوانند و با فعالیتهایش آشنا بشوند و بدانند که نسل جدید آذربایجان، چگونه در خانه کوچک خود، کار یک آکادمی را پیش میبرد و شبانهروز به تحقیق مشغول است. متون فاخر و مدرن، و اشعار زیبائی که حیدر بیات به تُرکی مینویسد و میسراید، سرمایه زبان تُرکی است. چرا آب در خانه، گرد خانه علیاف در باکو میگردید و سیاسی کاری میکنید. آذربایجان معاصر کم از این سرمایهها ندارد. یا از آنها خبر ندارید و یا نمیخواهید خبردار شوید.
دوستی از من پرسید تُرکها به غیرت چه میگویند که خیلی هم به آن شهرهاند. من هم سر ذوق بودم و منباب شوخی گفتم : «تُرکها هم مثل فارسها غیرت ندارند!» راستش هنوز هم نمی دانم که معادل دقیقِ تُرکی و فارسی کلمه عربی غیرت چیست. اما این مزاح خالی از نکته هم نبود. باید توجه داشت که عباراتی نظیر غیرتآذری و رگترکی، عموماً بار منفی دارند. خیلی وقتها از آن معنای ناموسپرستی و تعصبات خانوادگی برداشت میشود. در موارد زیادی هم گویندگان، قصد هدایت هندوانهای بزرگ را به زیر بغل این ملت میکنند و موفقیتهائی هم کسب کردهاند.
اما اگر زیاد سختگیر نباشیم، آنچه که در صد سال گذشته سر آذربایجان و زبان و فرهنگ آن آمده، چندان با استفاده سخاوتمندانه از کلمه غیرت برای این ملت سازگار نیست. آذربایجان فرق زیادی با سایر جاهای ایران ندارد. اگر منصف باشیم، نقاط ضعف آشکاری هم خواهیم دید. مثلاً اگر شخصی به خود اجازه دهد و در محفلی خصوصی کلمه “خلیج” را بکار ببرد و فیلم او لُو برود، کمپینها راه خواهد افتاد تا کسی را یارای مقاومت در مقابل ترکیب ابدلآباد “خلیج همیشگی فارس” نباشد. اما در روز روش، منطقه تاریخی مغان را به نام بیریشه پارسآباد نامیدند، و در آذربایجان آب از آب تکان نخورد. و اکنون شاهد دیگری برای این مدعا از غیب رسید.
محمد قوچانی روزنامهنگار خود هانتینگتونپندار و تیم همراه او، مصاحبهای در مهرنامه با روشنفکر جنجالی سیدجواد طباطبائی انجام دادهاند، که دست شادروان کسروی را در خصوص زبان و فرهنگ تُرکی از پشت بسته و تا دلتان بخواهد در آن سخنان سخیف و بیپایه و اساس و غیرمنطقی و خود ساخته گفته، و هستی یک ملت را به سخره گرفته است. اگر به اعضای یک قبیله چهارصد نفری در جنگلهای افریقا هم چنین توهینی میشد، سخت اعتراض میکردند . اما تبریزی که از یک کاریکاتور برآشفت. هیچ اعتراضی به این گستاخی فرهنگی نخواهد کرد. سید جواد طباطبائی میگوید:
«مگر در زبان آذری چه منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد كه اينان میخواهند مدرسه آذری درست كنند و زبان امپرياليستی فارسی را تعطيل كنند؟ كل منابع ادبی موجود آذری را میتوان در دو ترم در دانشگاه براي پانتركيستها تدريس كرد. من مخالفتی با اين تدريس ندارم و ضروری نيز هست …. اما ادعاهای پانتركيستها از سنخ ديگری است. ميگويند زبان فارسي را دولت اجبار كرده است و نتيجه ميگيرند كه برای مبارزه با آن بايد زبان آذری را اجباری كرد يعنی سلب آزادی زبان در حرف زدن، نوشتن و حتی راديو و تلويزيون از مردم و اجبار آنها به پانتركيسم. يك ايرانی متوسط را با يك اهل آذربايجان به اصطلاح «شمالی» مقايسه كنيد، البته اگر روسي يا چند كلمه انگليسی نداند، خواهيد ديد كه استاد دانشگاه باكو به اندازه دهاتی ايران سواد و بيشتر از آن شعور ندارد. به تجربه ميگويم! چند دانشجوی دوره دكتريی باكو به من مراجعه كردهاند و از طريق انها میدانم كه حد دانشگاهها و استادان چگونه نازل است. اين ربطی به زبان دارد. اجبار به تركی خواندن محروم كردن فرد از سرمايه عظيم فرهنگی است كه زبان فارسی توليد كرده يا به اين زبان منتقل شده است. ……..زبانهای محلی ايران، اعم از زبانهای ايرانی و غيرايرانی، آذری يا كُردی زبانهای فرهنگی مهم نيستند….. شاهكار زبان آذری كنونی همان حيدر بابايه سلام است و بيش از آن نمیتوان بسطی به آن زبان داد، ميتوان مجبور كرد كه آذربايجانیها فارسی را فراموش كنند و جز به زبان آذری تحصيل نكنند، اما روسی يا انگليسی جای فارسي را خواهد گرفت.»
این روشنفکر با شعور!! که جزء خود کسی را به باسوادی قبول ندارد و پانترکیسم را هم نوعی بیشعوری میداند و “جدال قدیم و جدید” هم دارد، اینقدر متوجه نیست که ظرفیت مورد ادعای او برای زبان فارسی حقیقت دارد، اما در این صد سال اخیر به این جایگاه رسیده است. او قدیم را هم درست نمیداند، که اگر میدانست، باید متوجه میبود که وضع سیستم آموزشی صد سال گذشته ما، از قرون وسطی در غرب اروپا هم بدتر بود. در همان قرون وسطی و در اروپا، هر چه بود به لاتین و یونانی بود و شاهکارهای آلمانی و انگلیسی وجود خارجی نداشت. عربی و فارسی هم از زبانهای کلاسیک دنیای اسلام است. گسترش آنها در دنیای قدیم، دلیل ادامه این روند در دنیای جدید نیست. کما اینکه برای لاتین و یونانی و حتی فرانسه هم چنین نبوده است.
سید جواد طباطبائی می گوید ادبیات کلاسیک تُرکی را در دو ترم میتوان درس داد. احتمالاً در مقایسه با فارسی چنین زمانی را تعیین میکند. اما او حتی نام آثار کلاسیک تُرکی را هم درست نمیداند. ددهقورقود از ادبیات قدیم و شعر حیدربابا از ادبیات جدید تنها اطلاع اوست. انگار کسی همه ادبیات فارسی را در دیوان حافظ خلاصه کند، چون بیش از بقیه اشتهار دارد. با این حساب او در محاسبه دو ترم تحصیلی هم شتابزده عمل کرده، چون زودتر از اینها میتوان ادبیات کلاسیک تُرکی مد نظر او را آموزش داد و از دست پانتُرکها خلاص شد.
سید جواد طباطبائی پیرامون دنیای جدید هم استدلال درست و حسابی ندارد، و گرنه باید میدانست که «تُرکی» در الهام علیاف خلاصه نمیشود. و این زبان زنده در دنیای معاصر، دهها نویسنده جهانی دارد. سینمائی صاحب سبک و نوبل ادبی هم در کارنامه اوست. تاثیر ادبیات تُرکی و نویسندگان و شاعران بزرگ تُرک در صد سال گذشته بر ادبیات مدرن فارسی، قابل انکار نیست.
اما اگر فقط به ادبیات آذربایجان نظر دارد، باید گفت که وااسفا! چون آذربایجان را اصلاً نمیشناسد. آذربایجان فقط باکو و شکی و شیروان نیست، که خاندان علیاف بر آن حکم میرانند. گرچه اطلاعاتی که از آنجا هم میدهد مناقشه برانگیز و سیاسی است. آذربایجان، زنجان و تبریز و مراغه و ارومیه و چندین شهر دیگر هم هست.
تُرکی مدرن در آذربایجان دیگر زبانی صرفاً برای مداحی نیست که دیگران بگویند نوحه فقط نوحه تُرکی! آن هم با صدای سحرانگیز سلیم موذنزاده اردبیلی. تُرکی دیگر فقط ترانه «سکینه دایی قیزی نای نای» نیست که علیرغم همه زیبائیهایش، دیگران و علیالخصوص آذریهای! مورد نظر ایشان مانند خانم گوگوش برای اظهار لطف به آذربایجانیها آن را بخوانند. تُرکی دیگر انحصاراً زبانی برای سرودن شاهکاری چون حیدربابا هم نیست. گرچه این اثر در ایران و کل دنیای تُرکزبان کمنظیر و شاید هم بینظیر باشد. تُرکی دیگر در «یاشاسین آذربایجان» خلاصه نمیشود، که سایرین با آن ابراز لطفی هم به این زبان بیگانه کرده باشند.
در زیر پوست آذربایجان، یک جریان ادبی هنری مدرن، شهری، و به غایت سکولار در حال شکل گرفتن است. که نه تنها آذربایجان، بلکه کل دنیای تُرکزبان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. آدربایجان البته خیلی فرصتها را از دست داده، اما با شتابی وصفناپذیر و بدون سر و صدا، این بار به خود میاندیشد. تحقیرها و تکذیبهای گذشته او را هوشیار کرده است. تبریز همواره شهری جریان ساز بوده، اینبار جریانی فرهنگی را رهبری میکند که سالها از آن غافل بود. تبریز سخت در حال جبران گذشته است و خود کرده را تدبیر میکند، تا دیگر از دامان او سید جواد طباطبائی بلند نشود، نمک بخورد و نمکدان بشکند.
آقای طباطبائی لازم نیست این سخنان را با خواندن همه آثار تُرکی مدرن امروزی راستآزمائی کنند. کافی است از مهرنامه و از مریدانی چون محمد قوچانی، درخواست کنند سری به قم! بله قم! بزنند و وقتی از شاعر شیدای آذربایجان، سید حیدر بیات بگیرند. آثار او را بخوانند و با فعالیتهایش آشنا بشوند و بدانند که نسل جدید آذربایجان، چگونه در خانه کوچک خود، کار یک آکادمی را پیش میبرد و شبانهروز به تحقیق مشغول است. متون فاخر و مدرن، و اشعار زیبائی که حیدر بیات به تُرکی مینویسد و میسراید، سرمایه زبان تُرکی است. چرا آب در خانه، گرد خانه علیاف در باکو میگردید و سیاسی کاری میکنید. آذربایجان معاصر کم از این سرمایهها ندارد. یا از آنها خبر ندارید و یا نمیخواهید خبردار شوید.
سید جواد طباطبائی حتی معنای معمول پانترکیسم را هم تحریف میکند. چون به هر کس که دل در گرو آموزش زبان تُرکی دارد، پانتُرک میگوید. و نمی داند که با این معیار، مشتاقان زبان فارسی را باید استالین نامید. تعریف خودساختهای از زبان ارائه و تصور میکند که زبان یعنی «لغت» و اگر لغتی از محیط خارجی زبان وارد آن شد، یعنی زبان ضعف دارد و باید گلستان شریف سعدی را در ردیف آثار عربی دستهبندی کرد.
سید جواد طباطبائی، قدیم و جدید هند را هم خوب نمیشناسد. نمیداند که فارسی در هند زبان رسمی دربار مسلمانها بود، و این هیچ ربطی به ضعف کتابت زبان هندو که حاوی گرانقدرترین میراث بشری است، ندارد. اگر امروز در هندوستان، سر زبان هزاران ساله هندو، به توافق نمیرسند، و انگلیسی به کار می برند، جایگزینی برای فارسی نیست. بنگالیها و دهها فرهنگ و زبان دیگر در هند، خوشبختانه دلاوران اندیشمندی چون جواد طباطبائی آذری ندارند، تا به آنها بگوید زبان و فرهنگشان در مقابل هندو، ناتوان بالفطره است.
آقای هاشمی رفسنجانی اوایل دهه شصت به عنوان رئیس مجلس به هند مسافرت کرده بود. سخنرانی ایشان در مجلس هند را تلویزیون ایران به طور کامل پخش کرد. ایشان که تحت تاثیر تمدن و میهمان نوازی هندیها قرار داشت، از سر دلسوزی و البته میل بیپایان روحانیان به نصیحت دیگران، از انگلیسی صحبت کردن نمایندگان اظهار تعجب کرد. پیشینه تمدن هند را یادآور شد و در رفتاری غیردیپلماتیک و در عین ناباوری نمایندگان مستمع، از آنها انتقاد کرد که چرا هندو صحبت نمیکنید؟. بلافاصله نمایندهای به ایشان جواب نه چندان محترمانه محکم داد و گفت که خود قادرند تصمیم صحیح بگیرند و ضرورتی به ارشاد دیگران نیست.
اما حقیقت این بود که نه آقای هاشمی قصد اهانت داشت، و نه نمایندگان منظور او را درست متوجه شده بودند. هندوستان علیرغم میراث هزاران ساله هندو، فقط هندو زبان نیست. زبانهای بنگالی و اردو و چندین زبان دیگر هم در آن کشور وجود دارد. زبان هندو به مراتب بیش از عربی و حتی یونانی سابقه کتابت دارد. رئیس مجلس میپنداشت اینجا هم علیالقاعده باید مثل ایران باشد. و اصلا برای او قابل درک نبود که به این راحتی نمیتوان همه را به کناری نهاد و سر یک زبان به توافق قطعی رسید. هندیهای هنوز هم این مسئله را نتوانستهاند حل کنند و انگلیسی به عنوان زبان رابط نقش مهمی در آن کشور دارد. آیا خبرهترین سیاستمدار جمهوری اسلامی ایران بعد از سی و چند سال سیاستورزی، متوجه این سوءتفاهم شده است؟ سید جواد طباطبائی حقوقخوانده و سوربندیده که نشده است.